غزلی از قاسم انوار
خرد مست است و دل مست و جان مست
به سودایت روان ناتوان مست
ز حد بگذشت مستی های ذرات
فلک مست و زمین مست و زمان مست
بیا در باغ و شور بلبلان بین
سمن مست و چمن مست ارغوان مست
شراب ناب رحمت را چه گویم
کز او دلداده مست و دلستان مست
ز دنیا تا به عقبی گر ببینی
همه ره کاروان در کاروان مست
جهان مست اند و از مستی ندانند
جهان اندر جهان اندر جهان مست
به قول قاسمی این سُکر عام است
خرد مست و یقین مست و گمان مست
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : سه شنبه 20 دی 1390
| 12:3 | نویسنده : خداداد |